غزلي از كمال خجندي

ساخت وبلاگ
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ایوی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ایای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای منلعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ایبنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدموز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنتفردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده‌ایمن سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه توهستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ایسعدی غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 3 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 14:03

شبها به کنج خلوتم آواز می دهندکای خفته گنج خلوتیان باز می دهندگوئی به ارغنون مناجاتیان صبحاز بارگاه حافظم آواز می دهندوصل است رشته سخنم با جهان راززان در سخن نصیبه ام از راز می دهندوقتی همای شوق مرا ه غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 9:24

رونق ایام جوانی‌ست عشقمایه‌ی کام دو جهانی‌ست عشق میل تحرک به فلک عشق دادذوق تجرد به ملک عشق داد چون گل جان بوی تعشق گرفتبا گل تن رنگ تعلق گرفت رابطه‌ی جان و تن ما ازوستمردن ما، زیستن ما، ازوست مه که ب غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 9:24

اگر ايران به جز ويران‌سرا نيستمن اين ويران‌سرا را دوست دارم اگر تاريخِ ما افسانه‌رنگ استمن اين افسانه‌ها را دوست دارم نواى ناى ما گر جان‌گداز استمن اين ناى و نوا را دوست دارم اگر آب و هوايش دل‌نشين ني غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 9:24

آی آدم ها!آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانیدیک نفر در آب دارد می سپارد جانیک نفر دارد که دست و پای دائم می زندروی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانیدآن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 9:24

مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اشنرگس پنهان من با مستی اش مستوری اشآه می دانم که ماه من سرک خواهد کشیدکلبه ی درویشی ام را با همه کم نوری اشآسمانی سر به سر فیروزه دارد در دلشگوش ها مست تغزل های نی غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:06

آهوی چشم تو نازم که چو نخجیر کندشیر را گیرد و در زلف تو، بزنجیر کندتکیه بر گوشۀ ابرو زده چشمت، آریترک، چون مست شود، دست به شمشیر کندبی سبب خون من آن ابروی پیوسته نریخترنگ را خواست که پاک از دم شمشیر ک غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 119 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:06

نفست می‌وزد و بوی بهاردر گلِ پیرهنت پنهان استدر زمستان تن من، تن توبرف در چلّه‌ی تابستان استلطف فروردین در آمدنت،سال نو لحظه‌ی خندیدنِ توستساعت از این هیجان در آتش،عقربه عقربِ سرگردان استعشق تو ریشه د غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:06

ستاره دیده فروبست و آرمید بیاشراب نور به رگ های شب دوید بیاز بس به دامن شب اشک انتظارم ریختگلِ سپیده شكفت و سحر دمید بیاشهاب یاد تو در آسمان خاطر منپیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیاز بس نشستم و با شب حد غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:06

چو محو عشق شدی رهنما چه می‌جوییبه بحر غوطه زدی ناخدا چه می‌جوییمتاع خانه آیینه حیرت است اینجاتو دیگر از دل بیمدعا چه می‌جوییعصا ز دست تو انگشت رهنما داردتوگرنه‌کوردلی از عصا چه می‌جوییجز این‌که خرد کن غزلي از كمال خجندي...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلي از كمال خجندي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : varteyeadab بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:06